ماشین مرا بران

Drive my car

کارگردان: ریوسوکی هاماگوچی

فیلم‌نامه‌نویس‌ها: ریوسوکی هاماگوچی و تاکاماسا اوئه

فیلم ماشین مرا بران محصول سال ۲۰۲۱ کشور ژاپن است. این فیلم اقتباسی از یک داستان کوتاه به همین نام، نوشته‌ی هاروکی موراکامی است. تعداد شخصیت‌ها در فیلم بیشتر شده و ماجراهای جدید به آن اضافه شده است. موراکامی داستانش را بر اساس ترانه‌ای با عنوان ماشین مرا بران از گروه بیتلز نوشته است.

خلاصه فیلم

فیلم با تصویر ضد نور زنی نسبتا جوان به نام اوتو آغاز می‌شود. او خوابش را برای همسرش یوسوکه کافوکو تعریف می‌کند: دختر جوانی هرروز به خانه پسری که دوستش دارد می‌رود و نشانه‌ای در خانه پسر می‌گذارد. پسر، خبر از احساس دختر ندارد و متوجه آمدورفت او نمی‌شود.

در صحنه بعدی، ادامه داستان را از زبان یوسوکه می‌شنویم. آن‌ها در ماشین سابِ قرمزِ قدیمی به سمت محل کارشان می‌روند. اوتو گویی برای اولین بار است ماجرا را می‌شنود. در ادامه‌ی فیلم می‌فهمیم او به این روش فیلم‌نامه می‌نویسد. خوابی می‌بیند و برای همسرش تعریف می‌کند. صبح روز بعد خوابش را فراموش کرده و آن را از شوهرش می‌شنود و بازنویسی می‌کند.

یوسوکه زنش را به محل کار می‌رساند و سپس به‌طرف سالن تاتر می‌رود. او بازیگر و کارگردان است. بعد از پایان نمایش، هنگامی‌که در اتاق رختکن مشغول پاک کردن گریمش است، زنش وارد می‌شود. اوتو مرد جوانی به نام تاکاتسوکی را همراه خود آورده تا به شوهرش معرفی می‌کند. تاکاتسوکی بازیگر خوش‌قیافه‌ای است که شیوه‌ی کار یوسوکه را دوست دارد.

روزی یوسوکه برای کاری عازم سفر می‌شود، اما پروازش به تعویق می‌افتد. او به خانه برمی‌گردد و می‌بیند تاکاتسوکی در خانه‌اش است. باوجود ناراحتی، واکنشی نشان نمی‌دهد و ساکت از خانه خارج می‌شود.

در طی فیلم می‌فهمیم این زوج جوان، فرزند کوچک خود را از دست داده‌اند و برای فرار از افسردگی به کارشان پناه برده‌اند. آن‌ها کمتر با همدیگر حرف می‌زنند و تصمیم گرفته‌اند هرگز بچه‌دار نشوند. روزی اوتو از شوهرش می‌خواهد زودتر از سرکار برگردد تا حرف بزنند. یوسوکه به دلیل ترس از روبرو شدن با واقعیت و احتمال از دست دادن همسرش، عمدا دیر به خانه برمی‌گردد. آخر شب وقتی در خانه را بازمی کند، با جنازه زنش روبرو می‌شود.

فیلم پرشی دارد به سال‌ها بعد، وقتی یوسوکه برای اجرای نمایشنامه عمو وانیا (نوشته چخوف) به هیروشیما دعوت می‌شود. مسئول نمایش اجازه رانندگی به او نمی‌دهد و زن جوانی به نام میساکی را به‌عنوان راننده برایش استخدام می‌کند. در مسیر رفت‌وبرگشت، یوسوکه از میساکی می‌خواهد دستگاه پخش صوت را روشن کند تا نواری را که اوتو برایش ضبط کرده گوش کند. همسرش قبلا تمام نمایشنامه عمو وانیا را برایش ضبط کرده تا یوسوکه بتواند هنگام رانندگی دیالوگ‌هایش را حفظ کند.

تاکاتسوکی – همان مردی که قبلا با همسرش رابطه داشته – به‌عنوان یکی از بازیگر انتخاب می‌شود. او که جوانی زودجوش و عصبی است، مردی را در کافه کتک می‌زند. چند روز بعد مضروب می‌میرد و پلیس برای دستگیری تاکاتسوکی به سالن تمرین می‌آید. تاکاتسوکی به قتل اعتراف می‌کند و زندانی می‌شود. یوسوکه چاره‌ای ندارد جز این که خودش نقش عمو وانیا را بازی کند.

در طی مسیر طولانی به سمت اقامتگاه، یوسوکه با میساکی درباره همسرش حرف می‌زند. او خیال می‌کند اگر آن شب زودتر به خانه می‌آمد اوتو زنده می‌ماند. میساکی دختر جوان و ساکتی است که سرانجام به حرف آمده و به یوسوکه می‌گوید باور دارد که اوتو او را دوست داشته است. او درباره رفتار عجیب و خشن مادرش صحبت می‌کند و می‌گوید وقتی زلزله آمده مادرش زیر آوار مدفون شده است. میساکی خود را قاتل مادرش می‌داند زیرا تلاشی برای بیرون آوردن او از زیر آوار نکرده است.

درباره فیلم

منتقدان بسیاری این فیلم را تحسین کردند و برخی آن را بهترین فیلم سال می‌دانند. ازجمله جوایزی که این فیلم دریافت کرده، نخل طلا از جشنواره فیلم کن است. همچنین به‌عنوان بهترین فیلم بین‌المللی در اسکار و بهترین فیلم خارجی‌زبان در گلدن گلاب برگزیده شده است.

درباره هر صحنه فیلم و ظرافت‌های به‌کاررفته در آن، می‌توان ساعت‌ها سخن گفت. مثلا دیالوگ‌ها علاوه بر پیش بردن داستان، زیرکانه مطالب ناگفته‌ای را بیان می‌کنند که در اصطلاح به آن زیرمتن گفته می‌شود. این مسئله باعث می‌شود مخاطب فرصت کشف و شهود داشته و بیشتر از فیلم لذت ببرد.

یکی از زیباترین صحنه‌ها وقتی است که دستیارِ یوسوکه، همسر لال خود را برای آزمون بازیگری می‌آورد. یوسوکه از نسبت آن‌ها خبر ندارد. همسر پذیرفته می‌شود و در کنار بازیگران به تمرین مشغول می‌شود. یک روز شوهر، یوسوکه را برای شام به خانه دعوت می‌کند. یوسوکه و تماشاچی‌های فیلم، هم‌زمان به این راز پی می‌برند. وقتی یوسوکه دلیل این پنهان‌کاری را می‌پرسد، شوهر می‌گوید می‌خواسته همسرش در شرایط یکسان با دیگر بازیگران در آزمون شرکت کند.

داستان اصلی فیلم، زندگی یوسوکه و اوتو است. ایده ناظر فیلم (یا به قول عامیانه پیام فیلم) درباره نحوه‌ی ارتباط آدم‌ها و درک مشترک آن‌هاست. در این فیلم زوج جوان، رابطه عمیقی با یکدیگر ندارند. آن‌ها ظاهرا همدیگر را دوست دارند اما از حرف زدن طفره می‌روند و از درد همدیگر بی‌خبر می‌مانند. شاید اگر گفتگو می‌کردند اوتو نیازی نداشت خود را در روابط با دیگران فراموش کند. داستان‌های فرعی فیلم نیز بر همین ایده استوارند. تاکاتسوکی با یکی از زن‌های بازیگر دوست می‌شود درحالی‌که زبان او را نمی‌فهمد. او جایی اشاره می‌کند برای فهم زن‌ها باید با آن‌ها رابطه داشت. این نوع نگاه، حکایت از آن است که او درکی از رابطه متقابل ندارد. در داستان فرعی دیگر، برخلاف داستان اصلی، شاهد ارتباط زیبای یک زوج هستیم. بازیگر لال با همسرش حرف می‌زند. شوهر برای آن‌که بتواند با زنش صحبت کند زبان کره‌ای و زبان اشاره یاد می‌گیرد. آن‌ها نیز فرزند خود را از دست داده‌اند اما با حرف زدن و همدلی، از این غم عبور کرده و زندگی شادی دارند.

یکی دیگر از صحنه‌های زیبای فیلم زمانی است که یوسوکه گروه را برای تمرین به فضای آزاد می‌برد. او قبلا از میساکی خواسته برای تماشای تمرین به درون سالن برود اما او رد کرده است. میساکی بعد از تماشای تمرین، وقتی یوسوکه را به خانه می‌برد از او تشکر می‌کند.

سخن پایانی

ایرادی که می‌توان به فیلم گرفت این است که برخی از صحنه‌های رانندگی دچار اطناب می‌شوند. صحنه‌های داخلی معمولا خسته‌کننده هستند و اگر طولانی شوند تماشاچی را بیشتر از صحنه‌های خارجی کلافه می‌کنند.

در انتهای فیلم میساکی را می‌بینم که از فروشگاه خرید می‌کند و سپس سوار ماشینِ سابِ قرمز می‌شود. روی صندلی عقب سگی نشسته که قبلا خانه زن لال دیده بودیم. این صحنه کمی گنگ است و مخاطب را با این سوال که سرانجام شخصیت‌ها چه می‌شود تنها می‌گذارد.